نشان تجارت - «اقدام بنده، سالمسازی سرمایه مدیریتی و انسانی است. ضمن حفظ مدیران سلامت و کارآمد تمام مدیران نامربوط، مفسد و رانتی در اسرع وقت شناسایی و برکنار خواهند شد و به جای آن مدیران متخصص، جهادی و انقلابی جایگزین خواهد شد. تا روز آخری که بنده مدیریت میکنم، دستگاه انتصابات برای شایستهگزینی کار خواهد کرد.»
اینها بخشی از جملاتی است که حجت عبدالملکی در صحن علنی مجلس برای اقناع نمایندگان گفت تا از آنها رای اعتماد بگیرد و وزیر شود و البته رای اعتماد هم گرفت و وزیر هم شد. حالا بعد از گذشت چند ماه از رفتن عبدالملکی به وزارت کار، تعاون و رفاه، ظاهرا معنای شایستهگزینی تغییر کرده است؛ چه انکه پیش از این بخشی از نزدیکان وزیر بدون داشتن سابقه مشخص به وزارتخانه رفتند و این هفته نیز خبر رسید که ۹ نفر دیگر هم برای سمتهای ردهبالای این وزارتخانه منصوب شدند. اما آیا در این انتصابات عبدالملکی به وعده خود عمل کرد و بنا بر شایستهسالاری کار را پیش برده است؟
در یک نمونه مهم شنیده شده که یکی از افراد منصوب شده توسط عبدالملکی در قراردادی که میان ایران و چین بنا بوده منعقد شود، اقداماتی انجام داده که ظاهرا طرف چینی به سرعت آن را به مقامات ایران اطلاع میدهد و فعلا وزیر قول داده به سرعت او را برکنار کند! نتیجه انتصابات فامیلی بهتر از این نخواهد شد.
در اتفاقی دیگر، طبق نامهای که اخیرا افشا شده، حجت الله عبدالملکی در یک نامه به رییس سازمان استخدامی کشور یک لیست ۹ نفره ارسال کرده و نوشته «نظر به نیاز این مجموعه به خدمات و توانمندیهای برداران ذیلالذکر خواهشمند است دستور لازم جهت تخصیص کد استخدامی را مبذول بفرمایید»
جالب آنکه این درخواست آنقدر عجیب و البته بدون طی فرآیند قانونی بوده که سازمان امور استخدامی در پاسخ به نامه وزیر نوشته، «باتوجه به اینکه تعداد نیروی قراردادکار معین آن دستگاه فراتر از سقف قانونی تعیین شده، از این رو صدور مجوز بهکارگیری در قالب قرارداد کار معین نیز میسر نیست.»
در این گزارش نگاهی به لیست ۹ نفره انداختیم که وزیر کار مدعی است برمبنای شایسته یالاری این افراد را انتخاب کرده و وزارت کار برای انجام امور نیاز مبرم به حضور و تخصص این افراد دارد.
اولین نفر در این لیست سامان مظاهری است که به انتخاب وزیر کار به سمت دبیر ستاد ضوابط زدایی و مقرراتزدایی منصوب شده است. حتی وزیر کار به یمن ورود مظاهری برایش یک قرارگاه هم دایر کرده و او را به عنوان دبیر ستاد ساختارها و فرایندهای قرارگاه رفاه مردم منصوب کرده است. سامان مظاهری فرزند آیت الله مظاهری است و متولد ۱۳۶۸ است. او دانش آموخته معارف اسلامی و اقتصاداست.
هرچند این دو ستاد هم مقرراتزدایی و هم قرارگاه رفاه طبیعتا به تخصص در حوزه سیاستگذاری اجتماعی و رشتههای تحصیلی مانند رفاه اجتماعی نیاز دارد، اما عبدالملکی برای این سمتها مظاهری را انتخاب کرده که رشته تحصیلیاش معارف اسلامی با گرایش اقتصاد است و سابقه اجرایی چندانی در این حوزه ندارد.
مظاهری به تازگی وارد وزارت کار شده، اما نگاهی به صفحه شخصی توییترش نشان میدهد از همان ابتدای کار دولت ابراهیم رییسی او به ورود خودش به این وزاتخانه امیدوار بوده، همچنان که از میان ۲۰ توییت اخیرش، بیش از ۵ توییت آن تبریک به افراد منصوبشده در وزارت کار است.
مظاهری همچنین خود را بنیانگذار استارت آپ موکب اشتغال معرفی میکند؛ همان استارتاپی که چند ماه پیش در صفحه توییترش درباره آن نوشته بود: «یک وقت شما در بازار، کار و شغل پیدا میکنید و یک وقت با تعاون و همکاری متقابل صاحب شغل میشوید. اما گروه سومی هستند که نیاز به کمک خیر دارند تا بتوانند صاحب شغل شوند. موکب اشتغال محرومان یعنی فرد توانمند و خیر، دست یک محروم را بگیرد در مسیر اشتغال قرار دهد.»
جالب اینجاست که چند ماه بعد از همین نوشته، سامان مظاهری خودش سوار بر موکب اشتغال شد و با دست توانمند و خیر حجتالله عبدالملکی به وزارت کار رسید و دبیر دو ستاد مهم این وزارتخانه شد.
اما اصل خود ایده موکب اشتغال هم برای یک وزارتخانه عجیب است. وزارت کار که به لحاظ قانونی و چارت دستگاهی وظیفه ایجاد اشتغال دارد، برنامه اتصال به ریسمان خیران دارد و کار و مسئولیت خودش را به خیران واگذار کرده است. بماند که طبق قانون اساسی داشتن شغلی با کرامت انسانی جزو قانون اساسی کشور است و حالا وزیر مملکت آن را عنوان صدقهای میبیند که باید از سمت خیرین به سوی بیکاران پرداخت شود و مسئولیت این وزارتخانه فقط وصل کردن بیکاران به خیرین است. گویا اینجا وزارت کار را با بنگاه خیریه اشتباه گرفته شده است.
انتصابات جدید عبدالملکی نکات عجیب دیگری نیز دارد. عبدالملکی، قاسم رستم پور را به عنوان رییس دبیرخانه اشتغال منصوب کرده بدون اینکه این فرد از سوابق اجرایی و تحصیلی لازم برخوردار باشد. از جمله سوابق رستم پور نوشتن مقاله بررسی «الگوی مطلوب تکامل در فقه شیعه» است که اتفاقا استاد راهنمای او در این تحقیق خود حجت الله عبدالملکی بوده است.
از دیگر انتصابات بدون رشته و سابقه اجرایی مربوط، انتصاب علی اکبر ابراهیمی نژاد رفسنجانی به سمت دبیر ستاد احیای تعاون است. درحالی که تخصص ابراهیمی نژاد معارف اسلامی است و مقالاتی که از او موجود است عمدتا به حوزه اقتصاد از منظر معارف دینی مربوط است.
عبدالملکی فردی به نام علیرضا عزیزی را نیز به دایره سمتهای ردهبالای وزارتخانه منصوب کرده است. عزیزی متولد ۱۳۷۶ است و در جستجوی اینترنتی هیچ اثری از سوابق تحصیلی و اجرایی او وجود ندارد. یعنی احتمالا این فرد در ۲۴ سالگی بلافاصله لیسانس گرفته و سربازی رفته و به سرعت به صندلی مدیریتی در وزارتخانه رسیده است. ظاهرا او فرزند محمدرضا عزیزی معاون ارتش است.
عبدالملکی افراد دیگری را نیز به سمتهای مدیریتی منصوب کرده که از آنها هم هیچ رد و نشانی در اینترنت نمیتوان پیدا کرد، نه رزومه تحصیلی آنها مشخص است و نه روزمه کاری آنها. کسانی مانند مجتبی نبی زاده (دبیر ستاد کارت رفاه مردم)، مراد دلالت و رضا بخشی ریزی که جوانانی حدود ۳۰ ساله هستند و حالا به سمتهای بالای وزارت کار رسیدهاند.
در مجموع بررسی این انتصابها نشان میدهد، دست بالا در انتخاب مدیران وزارت کار نه تخصص محوری و شایسته سالاری بلکه روابط شخصی و التزام به دانش معارف به جای علوم و رفاه اجتماعی بوده است.
در زمان رای اعتماد حجت عبدالملکی، روح الامینی یکی از نمایندگان مجلس میگفت «عبدالملکلی داور موفقی در مسابقه تلویزیونی میدان بود و اشراف به حوزه این وزارتخانه ندارد. تفاوت کمیته امداد با یک وزارتخانه خیلی زیاد است.» از قرار معلوم اکنون بهتر میتوان آن جمله را درک کرد؛ چه اینکه یک داور تلویزیونی با ایدههایی مبهم که حتی همفکران او سعی میکنند آن ایدهها زودتر از ذهن مردم پاک شود، در حالی که در خوشبینانهترین حالت میتوانست کارمند معمولی یک اداره باشد، اینک در جایگاه وزارت کار نشسته است. طبیعی است با چنین رزومهای او کسانی که به عنوان معاون و تیم خود انتخاب میکند که از خودش برتر نباشند، با این توصیف تصور کنید اکنون در وزارت کار چه میگذرد! مدیری که تا پیش از این بیشترین بودجهای که دیده بود، به صد میلیون نمیرسید اکنون باید برای یکی از بزرگترین وزارتخانههای کشور تصمیمگیری کند!
در فیلم «متری و شش و نیم» در یکی از سکانسها که میان دو شخصیت اصلی بحثی در میگیرد، نوید محمدزاده به پیمان معادی میگوید «من خودم سه چهار هزار میلیارد را نمیفهمم اما دویست سیصد میلیارد را میفهمم ولی تو رقم گنده میگن، کلا نمیفهمی»
شاید این بهترین توصیف درباره برخی از مدیران وزارت کار باشد که تا این لحظه شاید مهمترین مقام مسئولی را که در زندگی دیده باشند، مدیر اداره پیشین خودشان باشد، اما ناگهان بدون طی سلسله مراتب به معاونت و مدیریت با بودجههای میلیاردی رسیدهاند.